بی بی!... سلام! باز هم آمده ام، با دلی لبریز از شوق، با چشمانی در انتظار، آمده ام تا یک بار دیگر در "آستانه"، سر ادب در "خاک تواضع" نهم و راز مگو را، همچون سفره دل عاشقان مهجور پیش تو بگشایم. زمانه غریبی است.
"بوی غربت" چیزی نیست که مشام ما آن را حس نکند. اما... "عطر آشنایی" هم وجود دارد.
اگر عده ای "ولایت" را همچون طعامی دیرهضم می یابند، انبوهی عظیم هم، آن را همچون "شراب طهور"، همچون "تسنیم" و "کوثر" می دانند، جرعه جرعه جان تشنه خود را از زلال آن سیراب می کنند.
بی بی جان! اگر کسانی تجربه "زیستن بی ولا" را می آموزند-که در حقیقت، نوعی مرگ تدریجی است- جماعت این مملکت نیز، "زندگی بدون ولا" را غیرممکن می دانند و با "ولایت"، عشق می کنند، با "محبت"، نفس می کشند، با "مودت ذی القربی" زنده اند.
"کوثر اهل بیت"، برای اینان مایه حیات و سرمایه برکت است. بانوی معصوم!...
بگذار جمعی فراریان از دین، گریزیابان از معنویت، دلباختگان به آزادی! به مقدسات، پوزخند بزنند. این میزان شعورشان را نشان می دهد.
اینان چه می فهمند "عصمت" و "عفاف" چه رنگ است! چه می دانند "تعالی روح" چه صیغه ای است! در این عرصه، باید خانواده های شهدا لب به سخن بگشایند و سرود ایمان سر دهند و شعر باور بسرایند.
باید فرزندان "فقه" و "فتوا"، تجربه برترین "قانون مداری" را در سایه "تعبد" بازگو کنند.
از خفاشان خوگرفته به ظلمت و گریزان از نور، چه انتظاری است که به ستایش خورشید بپردازند! مگر کسی که صحن و سرای دلش را از ولای بیگانه نشسته باشد، می تواند "ذوی القربی" را مهمان خود کند؟ مگر محبت "بت" و "خدا" در یک دل می گنجد؟
از آنان که "صنم" را از "صمد" نمی شناسند، چه انتظاری است؟ بی بی جان! بانوی عصمت و عفاف! چه می توان کرد که دل هایی، هوس حضور در سواحل دریای ترکیه دارند، جان هایی، در لجنزار غرب، سیراب می شوند، کسانی هم در پی فسق و گناهند، اما پشت شعار "آزادی" سنگر گرفته اند.
از اینها که بگذریم، میلیونها دل عارف و جان شیفته است که یک لحظه حضور در رواق روشن یک "حرم" را با عمری تنفس در عفونت آباد فرنگ، عوض نمی کنند.
دو رکعت نماز خاشعانه در حریم یک "ولی خدا" را به هیچ لذت و تفریحی نمی فروشند. وقتی یک "زیارت با معرفت" برابر با هزار حج و عمره مقبول است، کدام سرمایه گذاری به سودآوری و بهره وری این "تجارت معنوی" می رسد؟ اصلا آیا آن چشم و گوش بسته ها، می دانند "زیارت" چه طعمی دارد؟
آنها که جز "شکم" و "شهوت"، چیزی درک نمی کنند، برایشان لرزیدن شانه های یک "زائر" در برابر یک "ضریح"، گنگ و ناشناخته است، جاری شدن اشک بر پهنای صورت و هق هق گریه های عاشقانه، نامفهوم است.
بانوی نجیب عترت!... خدا را شاکریم که طعم محبت شما را به ما چشانده است. می فهمیم که "توسل" یعنی چه؟ "تبرک" را لمس می کنیم و باور داریم.
پشتوانه ای داریم، نامش "شفاعت" است! از سیروسلوکی برخورداریم، باعنوان "تقرب".
باز هم شکر. اینها سرمایه های ماست. خدا کند که اینها را نبازیم.
از شما آموخته ایم که "فقر پاک"، بهتر از "ثروت ناپاک" است. "گمنامی" هم اگر با "دینداری" همراه باشد، باز هم خریداریم.
معصومه عصمت آموز! کریمه اهل بیت! ما هنوز هم محتاجیم و نیازمند. نیاز ما به قدر کرم شماست.
ما را رها نکنید، دوست داریم همچنان اسیر شما باشیم، بسته درگاهتان، دلبسته مودتتان.
از استاد جواد محدثی